برای اثبات اینکه باهوش بودن چقدر مهم است کافی است زندگی باهوش ترین انسانی که تاکنون از او تست گرفته شده است را مرور کنیم.
او در یک سالگی توانست بخواند
در ۹ سالگی به ۸ زبان زنده دنیا صحبت می کرد.
در ۱۲ سالگی وارد معتبرترین دانشگاه جهان یعنی هاروارد شد.
توانایی خارق العاده در یادگیری زبان های متفاوت و ریاضیات داشت.
برخی بهره هوشی او را ۲۵۰ تخمین زده اند.
در سن ۴۶ سالگی هم از دنیا رفت
یکی از کارهای مشهور او اختراع زبان Vendergood بود
آیا او را میشناسید؟؟؟

" ویلیام جیم سایدیس" بهره هوشی اش از انشتین و ادیسون و داوینچی و هر انسان چند قرن اخیر بیشتر بوده
پس چرا اغلب ما او را نمیشناسیم؟!

چون ما در نهایت انسانهای متفکر برایمان تاثیرگذار خواهند بود نه صرفا انسانهای باهوش.
هوش یک ابزار است و تفکر مهارت استفاده از این ابزار.
من نمیدانم اگر سایدیس به اندازه ادیسون متفکر بود چه اختراع میکرد ولی میدانم که از هوشش می توانست بهتر استفاده کند.
والدین سایدیس و نوع تربیت آنها
مادرش سارا به دانشگاه بوستون رفت و از دانشکده پزشکی در سال ۱۸۹۷ فارغالتحصیل شد. پدرش بوریس سایدیس در سال ۱۸۸۷ به آمریکامهاجرت کرد و برای فرار از اذیت وآزار سیاسی در سال ۱۸۸۹ قتلعام شدند، بوریس یک روانپزشک عالی رتبه از دانشگاه هاروارد بود و کتابهای زیادی منتشر کرده بود. "بوریس سیدیس" در دانشگاه هاروارد به تدریس روانشناسی درزمینه " حالات غیر طبیعی " اشتغال داشت. او نویسنده برجستهای بود و بخاطره نگارش چند کتاب دربارهٔ مبحثی که تدریس میکرد – از شهرت زیادی برخوردار گردید بود – و هنوز از او بعنوان یکی از اعضای برجسته دانشگاه هاروارد یاد میکردند، دکتر سیدیس اندکی پیش از آنکه پسرش بدنیا بیاید تصمیم مهم و خطرناکی گرفت. او تصمیم گرفت پارهای از تئوریها و نظزات خود دربارهٔ پدیده "پیشرفت ذهنی" را روی فرزند خویش آزمایش نماید!! و در حقیقت از فرزندش به عنوان یک خوکچه آزمایشی استفاده کند؛ ولی نمیدانست با این اقدام زندگی فرزند خود رابه تباهی خواهد کشاند. او بر این باور بود که مغز یک موجود زنده را میتوان درست مثل عضلات بدن پرورش داد و اینکار را از نخستین روزهای زندگی فرزندش آغاز کرد. هنگامی که " ویلیام " کوچک قدم به این جهان گذاشت آینده اش در لب تختخواب او قرار گرفت. پدر خودخواه او حروف الفبا را روی میلهای بالای سر او آویزان کرد و روز ی چند بار این حروف را به طفل نوزادش نشان میداد و نام آنها را با صدای بلند میخواند وآن بچه کوچک هم عیناً تقلید میکرد اینکار ساعتها و روزهای متوالی ادامه یافت و شگفت اینکه " ویلیام " کوچک هنگامی که فقط شش ماه از عمرش میگذشت قادر بود این حروف را تشخیص دهد حاصل کار موفقیت آمیز بود اما بعد ؟!!! مغز کوچک ویلیام بجای قصه و اشعار کودکانه هر روز با متون کتابهای درسی بمباران میشد. بجای قصههای شیرین، این طفل بیچاره مجبور بود (جغرافیا – هندسه – فیزیولوژی و زبان یونانی) یاد بگیرد. اجازه نداشت خود را با هیچگونه بازیچهای سرگرم سازد!!! دنیای او را بازیهای بی رحمانه پدر پر کرده بود هر ماه که میگذشت پیشرفت ذهنی باور نکردنی این طفل بیش از بیش شکوفا میشد، بطوری که موجبات شگفتی همکاران پدرش و بهت و حیرت مادر بیچاره اش را فراهم ساخت؛ ولی با گذشت زمان نقطه کوری در این نبوغ چشمگیر پدیدار گشت. هنگامیکه " ویلیام " به سن هشت سالگی رسید، خندههای بیموردی سر میداد! و در مواقعی با غامضترین مسائل فکری روبرو میشد واکنشهای عصبی در او بروز میکرد. این نشانه بدبختی و مصیبت بشمار میرفت که پدرش از درک ان عاجز بود! این برنامه تغذیه فکری اجباری هنگامیکه به اوج رسید که ویلیام به سن چهارده سالگی پا گذاشت در آن روز در حضور جمعی از دانشمندان سال ۱۹۱۲ دربارهٔ " بعد چهارم " به سخنرانی پرداخت و درست در لحظهای که آنان را سخت تحت تأثیر سخنان خود قرار داده بود! ناگهان بیاراده و با حالتی عصبی، زیر خنده زد و از هیچ روی قادر نبود خنده خود را کنترل کند!!! پس از آنکه مدتی دراز در آسایشگاه " پورتسماث " واقع در " نیو همشیر " بستری شد دوباره به دانشگاه " هاروارد " بازگشت و با موفقیت فارغالتحصیل گردید. او به خبرنگاران گفت: که یگانه آرزویش در زندگی آن است که مانند یک موجود طبیعی زندگی کند. " ویلیام سیدیس " با خواسته پدرش به مقابله برخاست و کوشید خود را از بند تجربیات بیرحمانه او آزاد سازد. او در آموزشگاه " رایس" واقع در " هوستن " به تدریس پرداخت و دریافت که از فوت و فن سازش با مردم کمترین سررشتهای ندارد و مردم چه در داخل مدرسه و چه در خارج از آن میگریختند و از او دوری میکردند برای همین دلش انباشته از تنفر و شورش علیه پدرش و علیه جهانی بود که در ان میزیست مردم را کوچک و خود را برتر از دیگران میدانست عاقبت به اتهام تحریک و برپاکردن اغتشاش به ۱۸ ماه زندان محکوم شد. پس از چندین ماه غیبش زد و دیگر کسی از او خبری نداشت تا آنکه روزی یکی از دوستان قدیمی پدرش به او اطلاع داد که فرزند جوانش با نام مستعار دیگری در فروشگاهی به کار اشتغال یافته و هفتهای ۲۳ دلار دریافت میدارد!!! او از اوج نبوغ، به زیر سقوط کرد. " ویلیام سیدیس" در برابر اصرار مداوم یک آشنای قدیمی که از او خواسته بود در حضور مردم دربارهٔ امکان زندگی در کره مریخ به سخنرانی بپردازد به مدت یک ساعت همه شنوندگان را مجذوب سخنان خویش ساخت. اما ناگهان، از حرکت اتومبیلها در خیابان به خنده افتاد و همه رشتهها را پنبه کرد!!!! در تابستان سال ۱۹۴۴ در گیرو دار جنگ جهانی دوم کمتر کسی به مرگ انسان ژولیدهای که بر اثر بیماری ذات الریه در مسافرخانهای در " بروکلین " در گذشته بود توجه نشان نمیداد. ارثی که از پدرش به او رسیده بود همچنان دست نخورده باقی ماند. "ویلیام سیدیس" نابغه حتی در دشوارترین روزهای پایان عمر خویش که دچاره مضیقه مالی شدیدی بود حاضر نشد به میراث پدر و مادری که مغز و اندیشه او را به نابودی کشانده بودند دست بزند.
هیچ نمیخواید این وبلگ دره پیتی رو بروز کنید الان سه ماهه بروز نشده
سلام اقای یاراحمدی
اسامی نفرات برتر تو امتحانات خرداد رو نمیزارید ؟
جوابا تیزهوشان چی
اونارم بزارید
ممنون
اسامی قبول شدگان تیزهوشانو نمیزارید
سلام اقای یاراحمدی
اسامی نفرات برتر تو امتحانات خرداد رو نمیزارید ؟